گفتند از اداره کل تماس گرفتند بروم اتاق مدیرکل و کامپیوترشان را تعمیر کنم! رفتم از سه در و چهار دربان و منشی گذشتم. با گرفتن اذن دخول وارد شدم گفتم: آقای مدیرکل! سلام، پیش خدمت باز آرنج به پهلویم زد و گفت: گویا بیرون کاملا شیرفهم نشدی؟ مگر خانم منشی نگفتند بعد از اذن دخول باید بگویی: السلامعلیکم یا بگویی جناب آقای دکتر! مدیرکل محترم! و بعد با نیت و دلی پاک تعریف و تمجید مدیریت بکنی و لعن قبلی و سابق و اسبق و اولی و هوادارانشان هم بکنی گفتم: من این کارها بلد نیستم به ایشان بگو از جاشون بلند شوند! پسرک پیش خدمت از ترس غش کرد!!
خود مدیرکل فهمید و با عصبانیت گفت: گوشهایت را باز کن من اولاً دکترم جامعه را مثل کف دستم میشناسم، شعارم زنده باد مخالف من است، فقط وزیر و استاندار و فرماندار میشناسم و میتوانند این حرف را بزنند. ثانیاً! من بهتر از همه، کل معلمان را میشناسم یا شاگردم بودند یا همکارم بعضی از علما نیز جمله تلامیذ منند! اینقدر باهوشم هرکس همین که در اتاق را باز کند آنالیز گلبولهای خونش را میگذارم کف دستش سیوپنج سال کلاس رفتم فقط دشمن دارم خدا نبخشدشان بعد پوشههایی آورد پر از کاغذ و صفحات نشریه آیینه یزد و گفت: ببین اینها گواه عصمت من است بعد بغض کرد و گفت: در عمر مدیریتی خود خواستم یک سرویس بهداشتی و پله فرار یادگاری بسازم بیمعرفتها نگذاشتند، کارشکنی کردند! مجبور شدم به ساخت «توالت» اکتفا و کار را نیمه تمام رها کنم.
من که گیج شده بودم گفتم عامو! دکتر! مدیر! هرچی! من اربابرجوع نیستم تعمیرکارم از خدمات اداره کل زنگ زده بودند کامپیوترتان روشن نمیشود من هم آمدم روشن کنم. گفتم: لطفاً از پشت میزتان بلند شوید تا من دستگاه را «چک» کنم اصلا بلند نشوید این دوشاخ را بزنید تو پریز برق ببینم آیا کامپیوتر روشن میشود؟ دیگه چرا مرثیهسرایی میکنید خودتان را در آیینه ببینید، با شنیدن کلمه «آیینه» مثل «سنجدیها» به هوا پرید با عصبانیت فریاد زد: حراست، واحد حقوقی، روابط عمومی این هم از عوامل دشمن است فوری برود بیرون مگر نگفتم: آیینه وارد اداره نشود. کنترل کنید با چه کسانی در ارتباط بوده؟ در مسیر با کی حرف زده؟دست داده یا نه؟ جوک گفته یا نه؟ شبنامه، روزنامه، دیوار کوبنامه چیزی توزیع کرده یا نه؟
من که گیج شده و از سخنان مدیریت هیچ نفهمیده بودم گفتم: آقا! نزن تو پریز از پشت میزت هم بلند نشو، مال خودت، من رفتم، پول هم نمیخواهم فریاد و آجان و آجانکشی ندارد شتابان و دوان دوان از اداره بیرون رفتم و اگر روز و روزگاری کلاهم در این محل بیفتد برنمیگردم آن را بردارم…!!
- نویسنده : زبان دراز
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
سهشنبه 24,سپتامبر,2024